کد مطلب:28704 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

نامه امام به فرزندش حسن در حاضرین












.

2606. امام باقر علیه السلام:آن گاه كه امیر مؤمنان علیه السلام از صفّین باز می گشت، به فرزندش حسن علیه السلام نوشت:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.

از پدری كه در آستانه فناست، و چیرگی زمان را پذیراست، زندگی را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نكوهنده این جهان است، جای گیرنده در سراهای مردگان و فردا، كوچنده از آن؛ به فرزندی آرزومندِ آنچه به دست ناید، رونده راهِ كسی كه به جهان نیستی درآید، آماج بیماری ها، گروگان روزگار، در تیررسِ بلاها و خود، دنیا را گوش به فرمان؛ سوداگر[ دنیای پُر] فریب است، وامدارِ مرگ ها، اسیرِ نیستی، هم سوگند اندوه ها، هم نشین غم ها، آماج آفت ها، زمین خورده شهوت ها، و جانشین مردگان!

امّا بعد؛ همانا من از پشت كردنِ دنیا به خود و سركشی روزگار بر خویش و روی آوردن آخرت به سوی خویشتن، دریافتم كه باید از یادِ غیر خود درگذرم و از توجّه به آنچه پشت سر گذاشته ام، منصرف شوم [ و سراسر به آخرت، توجّه ورزم]. چون به خویشتن فكر كردم و از غیرِ خود، رویگردان شدم، پس اندیشه ام مرا راست شمرد و از خواهش های نَفْس باز داشت و حقیقتِ كارم را برای من آشكار ساخت و مرا به چنان كوششی برانگیخت كه در آن، بازیچه راه ندارد و به راستی ای رهنمونم گشت كه به دروغ، آمیخته نیست.

تو را پاره ای از خویش، بلكه همه وجود خود یافتم، تا آن جا كه گویی هر چه تو را رسد، مرا رسیده و اگر مرگ تو را در آید، مرا درآمده است. پس كار تو را كار خود شمردم و [ این وصیّت را] برایت نوشتم تا تو را پشتوانه ای باشد، خواه من برایت بمانم و خواه درگذرم.

پسر عزیزم! تو را سفارش می كنم به تقوای الهی و پیوسته از او فرمان بردن و آباد ساختن دلت با یادش و چنگ زدن به ریسمانش. و كدام رشته استوارتر از رشته ارتباط تو با خداست، اگر به آن درآویزی؟

دلت را به موعظه زنده بدار، و به پرهیز [ از دنیا] بمیران، به یقینْ نیرو بخش، به حكمتْ نورانی گردان، با یاد مرگْ رام نما، از او اعتراف بگیر كه فانی است، به سختی های دنیا بینایش گردان، از هجوم روزگار و دیگرسانی های آشكار شب ها و روزها هشدارش ده؛ و اخبار گذشتگان را بر آن عَرضه دار، یادش آور كه پیشینیانِ تو را چه رسید؛ در سرزمین ها و آثار ایشان سیر كن و بنگر چه كردند و از كجا كوچیدند و در كجا فرود آمدند و منزل گزیدند. آن گاه، به درستی در می یابی كه ایشان از دوستان جدا شده، به دیار غربت رخت بركشیده اند؛ و گویا پس از اندك زمانی، تو نیز همانند یكی از ایشانی.

پس جایگاه آخرت خویش را آباد كن و آخرتت را به دنیایت مفروش و سخن گفتن درباره آنچه را نمی شناسی و نیز گفتگو درباره آنچه را بر عهده ات نیست، رها كن. در جاده ای كه می ترسی گم راهه باشد، گام مگذار، كه خودداری به هنگام سرگردانیِ گم راهی، بهتر از درافتادن در ورطه های هولناك است.

به نیكوكاری امر كن تا خود، از نیكوكاران گردی؛ با دست و زبانت، از زشتی ها نهی كن وتلاشمندانه، از هر كه زشتكار است، دوری نما؛ در راه خدا چنان كه شایسته اوست، جهاد كن و مبادا كه در این راه، سرزنشِ سرزنشگری بازدارنده تو باشد.

برای حق، هر جا كه باشد، در سختی ها غرق شو، دین را نیكو بیاموز و خود را به تحمّلِ آنچه خوش نمی داری عادت دِه، كه نیكو خُلقی است تحمّل ورزی!

در همه كارها، خودت را در پناه معبودت آور، كه [ اگر چنین كنی ]آن را به پناهگاهی استوار و در پناهِ نگاهبانی عزّتمند درآورده ای. در نیازخواهی از پروردگارت، اخلاص پیشه كن، كه عطا كردن و محروم داشتن به دست اوست.

از خداوند بسیار طلب خیر كن. وصیّتم را نیكو دَریاب و از آن روی مگردان كه بهترین سخن آن است كه سود دهد. و بدان كه در دانش بی سود، خیری نیست و دانشی كه سزاوار یادگیری نیست، سودی ندارد.

پسر عزیزم! آن گاه كه دیدم سالخورده گشته ام و سستی ام روی به افزونی نهاده، به [ نوشتن] وصیّت خود برای تو پرداختم و در آن، ویژگی هایی را برشمردم، پیش از آن كه مرگ بر من شتاب آورَد و نتوانم آنچه را در دل دارم، با تو بگویم؛ یا در اندیشه ام كاستی پیش آید، چنان كه در جسمم پیش آمده؛ یا خواهش های نَفْس و آشوب های دنیا پیش از من به تو روی آورَند و همانند اُشتُری رَمنده شوی.

و جز این نیست كه دل جوانِ نوخاسته، همچون زمینی ناكاشته است كه هر بذری در آن افكَنند، می پذیرد. از این رو، پیش از آن كه دلت سخت گردد و خِرَدت گرفتار شود، به تربیت تو پرداختم تا با اندیشه ای استوار، به كار روی آوری و از آنچه صاحبان تجربه در پی آن بودند و آزمودند، بهره برگیری و رنج جستجو از تو برداشته شود و نیازت به تجربه و آزمون نیفتد. پس به تو آن رسد كه ما به تجربه بدان رسیدیم و برای تو روشن شود آنچه گاهی ما تاریكش می دیدیم.

پسر محبوبم! اگرچه من به اندازه همه پیشینیان نزیسته ام؛ امّا در كارهای ایشان نگریسته ام و در سرگذشت هایشان اندیشیده ام و در آثارشان سیر كرده ام تا آن جا كه همچون یكی از آنان گردیده ام، بلكه با آگاهی ای كه از كارشان به دست آورده ام، گویی چنان است كه با پیشینیان و پسینیانشان به سر برده ام. پس [ از آنچه دیدم ]روشن را از تار، و سودمند را از زیانبار باز شناختم و برای تو، از هر چیز، پاكیزه اش را برگزیدم و زیبایش را خواستم و آن را كه شناخته نبود، از تو دور داشتم.

و چون به كار تو همچون پدری مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنَت همّت گماشتم، چنان دیدم كه این عنایت در عنفوان جوانی و در بهار زندگانی ات كه نیّتی پاك داری و ضمیری با صفا، به كار رود.

و [ بر آن شدم كه] در آغاز راه، كتاب خدا و تأویل آن را به تو بیاموزم و با شرایع و احكام اسلام و حلال و حرام آن آشنایت سازم و از این امور، به دیگر چیزها نپردازم. آن گاه بیمناك شدم كه افكار و خواسته هایی كه مردم در آن اختلاف دارند و كار بر آنان مشتبه شده، بر تو نیز روی آورد و به اشتباهت اندازد. با آن كه دوست نمی داشتم تو را از این چیزها آگاه كنم؛ امّا دیدم استحكام عقایدت بهتر از آن است كه تو را تسلیم اموری سازم كه در آن، از هلاكت ایمن نیستی؛ و امید بستم كه خداوندْ تو را در آن، توفیق رستگاری بخشد و به راه راستت هدایت فرماید. پس این وصیّت خویش را نزد تو می سپارم [ و پاسداشت آن را از تو خواستارم].

و بدان - پسر محبوبم - آنچه بیشتر دوست دارم از وصیّت من به كارگیری، پرهیزگاری است و بسنده كردن بر آنچه خداوند بر تو واجب فرموده، و پیش گرفتنِ شیوه ای كه پدران پیشین و شایستگانِ خاندانت در پیش گرفتند؛ زیرا آنان از نگریستن در كار خویش، فروگذار نكردند، همان گونه كه تو [ در كار خود ]می نگری، و می اندیشیدند، همان سان كه تو می اندیشی و سرانجام كار چنانشان كرد كه آنچه را نیك شناختند، به كار بستند و از آنچه به آن مكلّف نبودند، دست نگه داشتند.

و اگر نَفْس تو، از پذیرش این شیوه بدون دستیابی به شناخت ایشان سر باز می زند، پس باید هر چه طلب می كنی از روی فهم و دانش باشد، نه به ورطه شبهه ها در افتادن و جدال ها را به اوج رساندن. و پیش از پیمودن این راه، از خدای خویش یاری بخواه و از او توفیق خویش و دور ماندن از هر شائبه ای را كه به شبهه ات در افكَنَد یا به گم راهی ات تسلیم كند، آرزو كن.

پس آن گاه كه یقین ورزیدی، قلبت صفا یافت و فروتن شد، و اندیشه ات فراهم شد و به كمال رسید و از پراكندگی دور گشت، و اراده ات در آن بر یك كار منحصر شد، در آنچه برایت به روشنی بیان كرده ام، بیندیش؛ و اگر آنچه از صمیم دل دوست می داری، تو را دست نداد و آسودگی فكر و اندیشه برایت فراهم نیامد، بدان! راهی را كه به خوبی نمی بینی، می سپاری و در تاریك راهه ها پای می گذاری.

و جستجوگرِ دین، آن نیست كه اشتباه كند یا [ حق و باطل را] به هم درآمیزد، كه [ اگر چنین شود، ] بهترین كار این است كه از راه باز ایستد.

پس ای پسر محبوبم! وصیّتم را نیك دریاب و بدان كه در اختیار دارنده مرگ، همان كس است كه زندگی در دست اوست؛ و آن كه می آفریند، همان است كه می میراند؛ و آن كه نابود می كند، هموست كه باز می گردانَد؛ و آن كه مبتلا می سازد، همان است كه عافیت می دهد؛ و همانا دنیا بر پای نمانده، مگر بر آنچه خداوند آن را بنا نهاده، از نعمت ها و آزمون ها و پاداش روز قیامت و هر چه كه او خواست و بر ما ناپیداست.

پس اگر [ دانستن] برخی از این امور بر تو دشوار شد، آن را به حساب نادانی خود بگذار؛ كه تو در آغازْ نادان آفریده شدی و سپس دانا گشتی. و چه بسیارند چیزهایی كه تو نمی دانی و اندیشه ات در آن، حیران و بصیرتت در آن، گمگشته است، و از این پس، به آن بصیرت خواهی یافت. پس چنگ در [ رشته بندگیِ ]كسی زن كه تو را آفریده و روزی ات داده و تو را پیكری متناسب بخشیده. پس باید پرستش تو تنها از آنِ او باشد و گرایشت به او و بیمناكی ات از او.

و بدان - پسر محبوبم - كه هیچ كس چون پیامبر خدا، از خداوند خبر نداده است. پس خرسند باش كه او را پیشوای خود گیری و برای رستگاری، راهنمایی اش را بپذیری. من در اندرز دادن به تو فروگذار نكردم، و تو هر چند بكوشی و درباره خود بیندیشی، به پایه اندیشه ای كه من در حقّ تو دارم، نخواهی رسید.

و بدان - پسر محبوبم - كه اگر پروردگارت را شریكی بود، پیامبران او (آن شریك) نیز نزد تو می آمدند و نشانه های فرمانروایی وقدرتش را می دیدی و افعال و صفاتش را می شناختی. امّا پروردگار تو، همان گونه كه خود وصف فرموده، خدایی است یكتا كه كسی در فرمانروایی اش با او نستیزد و جاودانه است و همیشگی.

پیش از هر چیز بوده و او را آغازی نیست؛ و پس از هر چیز خواهد بود و او را پایانی نیست. فراتر از آن است كه پروردگاری اش با احاطه دل یا چشم، ثابت گردد. پس اكنون كه این را دانستی، چنان رفتار كن كه از موجودی چون تو شایسته است، با وجود خُردیِ قدرش و اندكیِ توانش و فراوانیِ ناتوانی اش و بسیاریِ نیازش به پروردگارش، در فرمانبری از او و بیمناكی از عذاب و خشمش. او تو را جز به نیكی فرمان ندهد و جز از زشتی باز ندارد.

پسر محبوبم! تو را از دنیا و حال آن و نابودی و دست به دست گشتن هایش آگاه كردم، و از آخرت و آنچه برای اهلش در آن فراهم گشته است، خبرت دادم، برای تو از هر دو مَثَل هایی آوردم تا از آنها پند پذیری و پیروی كنی.

مَثَلِ كسانی كه دنیا را آزموده اند، مَثَلِ آن گروهی از مسافران است كه در جایگاهی قحطی زده اقامت دارند و می خواهند به سرزمینی سبز و خُرّم و پُر آب و گیاه، كوچ كنند. پس سختیِ راه و جداییِ دوستان و رنج سفر و ناگواریِ غذا را تحمّل می كنند تا به آن سرایِ گشاده كه قرارگاه آنهاست، برسند. پس از هیچ یك از اینها رنجی احساس نمی كنند و آن هزینه ها را كه كرده اند، زیان نمی شمرَند و برایشان هیچ چیز خوش تر از آن نیست كه به آن سكونتگاه، نزدیكشان سازد و فاصله شان را با آن جایگاه، كم كند.

و مَثَلِ آنان كه فریفته دنیا شده اند، مَثَلِ آن گروهی است كه در جایگاهی خرّم و آباد بوده اند و از آن جا به محلّی خشك و بی آب و گیاه رخت بر بسته اند. پس برای آنان، چیزی ناخوشایندتر و سخت تر از جدایی از جایی كه در آن بوده اند و رسیدن به جایی كه بدان كوچیده اند و رخت بر بسته اند، نیست.

پسر محبوبم! در آنچه میان تو و دیگران می گذرد، خود را ترازویی پندار؛ و برای دیگری همان را بخواه كه برای خویش می خواهی و آن را كه برای خود نمی خواهی، برای دیگری نیز مخواه؛ و ستم مَوَرز، آن سان كه نمی خواهی بر تو ستم شود؛ و نیكی كن، همان گونه كه می خواهی به تو نیكی شود؛ و هر چه را از دیگری زشت می شماری، از خویش نیز زشت شمار؛ و چیزی را برای مردم بپسند كه برای خود می پسندی؛ و آنچه نمی دانی، مگوی، هر چند آنچه می دانی، اندك باشد و آنچه نمی پسندی به تو گویند، تو هم مگو.

و بدان كه خودپسندی، خلافِ راه راست و آفت خِرَدهاست. پس برای معاش خود سخت بكوش؛ ولی دارایی ات را برای دیگران ذخیره مكن (صرفاً برای وارثانت مگذار و در راه خیر خرج كن تا خود نیز بهره بَری ). آن گاه كه به راه راست هدایت شدی، در برابر پروردگارت بیشتر فروتن باش. و بدان كه پیشاپیشِ تو راهی است دراز و رنجی جانگداز و در این راه، از كوشش نیكو بی نیاز نیستی.

توشه برگیر به قدری كه تو را برسانَد، در عین آن كه پشتت سبُك مانَد. پس بیش از توان خود، بار بر پشتت مگذار كه سنگینیِ آن، بر تو گران آید. هرگاه مستمندی را یافتی كه توشه ات را تا روز قیامت ببَرَد و در آن روز كه بدان نیاز داری، همه آن را به تو باز پس دهد، چنین كسی را غنیمت شمار و [ با دستگیری از آن مستمند] بار خود را بر او نِهْ و اكنون كه به او دست یافته ای، بیشتر به وی [ كمك كن و] توشه رسان، كه ممكن است فردا [ مستمندی چون] او را بجویی، امّا نیابی.

و غنیمت بشمار كسی را كه در حال توانگری ات، از تو وام بخواهد تا در روز سختی ات [ كه از هول قیامت در هراسی، ] آن را به تو اَدا كند.

و بدان كه پیش روی توگردنه ای است بس دشوار كه هر كس بارش سبُك تر باشد، در گذر از آن، نیكو حال تر از كسی است كه باری گران بر دوش دارد و آن كه آهسته می رود، از آن كه شتاب می ورزد، بدْ حال تر است.

و بدان كه جایِ فرودآمدنت از آن گردنه، یا بهشت است یا آتشِ [ جهنّم]. پس پیش از فرود آمدنت، برای خود پیشروی بفرست و منزلت را پیش از درآمدنت، مهیّا ساز، كه پس از مرگ، نه وسیله ای برای خشنود گرداندنِ [ خدا] هست و نه راه بازگشتی به دنیا.

و بدان آن كس كه گنجینه های آسمان ها و زمین در دست اوست، به تو رخصت داده كه دعا كنی و اجابتِ دعایت را ضمانت فرموده و فرمانت داده كه از او بخواهی تا ببخشدت و مهرش را طلب كنی تا دهدت؛ و میان تو و خویش، هیچ كس را فاصله ننهاده و تو را ناچار نكرده كه نزدش شفیع بَری؛ و اگر بد كردی، از توبه بازت نداشته و در عذاب كردنت شتاب نفرموده و برای بازگشتنت، تو را سرزنش نكرده؛ و آن گاه كه سزاوارِ رسوایی بوده ای، رسوایت نفرموده و در قبول توبه ات سختگیری نكرده؛ و به سبب گناهت، تو را به تنگنا در نینداخته و از مهرورزی اش، ناامیدت نساخته است؛ بلكه روی گردانیدنت از گناه را نیك شمرده و گناهت را یك كیفر داده، حال آن كه كار نیكت را ده برابر پاداش بخشیده است.

او درِ توبه را به رویت گشوده. پس هر گاه بخوانی اش، صدایت را می شنود و چون با او نجوا كنی، نجوایت را درمی یابد. پس خواستِ خود را بدو عرضه می كنی و راز دلت را نزد او آشكار می سازی و از اندوه هایت با او شِكوه می كنی و چاره گرفتاری هایت را از او می جویی و در كارهایت از او كمك می خواهی و از گنجینه های مِهرش چندان می طلبی كه جز او كسی نمی تواند آن را به تو عطا كند:افزایش عمرها، سلامت بدن ها و گشایش در روزی ها.

پس آن گاه، با رخصت دادنش به نیاز خواهی ات از خودش، كلیدهای گنجینه هایش را در دستان تو نهاد تا هر گاه بخواهی، با دعا، درهای نعمتش را بگشایی و ریزش باران رحمتش را طلب كنی.

پس مبادا درنگ او در اجابت دعای تو، ناامیدت كند، كه پاداش به قدر نیّت است؛ و چه بسا اجابت دعایت را به تأخیر اندازد، كه پاداش به قدر نیّت است؛ و چه بسا اجابت دعایت را به تأخیر اندازد تا پاداشِ نیازخواهنده، بیشتر و عطای آرزومند، افزون تر گردد.

چه بسا چیزی را خواسته ای و به تو عطا نشده؛ امّا بهتر از آن را در این دنیا یا آن جهان به تو دهند یا صلاحت در این بوده كه آن را از تو دریغ كنند. پس چه بسا چیزهایی خواسته ای كه اگر به تو عطا شود، تباهی دینت در آن است. از این رو، باید همواره چیزی بخواهی كه زیبایی اش برایت پایدار و مشقّتش از تو دور باشد، كه نه مال برای تو می پاید و نه تو برای آن می پایی.

و بدان كه تو برای آخرت آفریده شده ای، نه دنیا؛ برای فنا، نه بقا؛ برای مرگ، نه زندگی؛ و همانا در سرایِ كوچ هستی و در كاشانه ای به اندازه رفع نیاز و در راهی به سوی آخرت. و تو شكار مرگ هستی؛ مرگی كه گریزنده را از آن رهایی نیست و بی تردید، او را در خواهد یافت. پس بپرهیز از آن كه مرگ تو را دریابد، در آن حال كه مشغولِ گناه هستی و با خود می گویی كه از آن توبه خواهی كرد؛ امّا مرگ میان تو و توبه فاصله می اندازد و بدین سان، خود را به هلاكت می افكَنی.

پسر محبوبم! مرگ را فراوان یاد كن و [ نیز] آن را كه به سویش می روی و پس از مرگ، بدان روی می كنی، تا چون به سراغت آید، خود را آماده كرده و برای آن كمر بر بسته باشی؛ مبادا ناگاه، مرگ تو را دریابد و بر تو غلبه كند!

زنهار كه از دلبستگی دنیاداران به دنیا و كشاكش ایشان بر سرِ آن، فریب نخوری، كه خداوند تو را از آن خبر داده و دنیا، خود، خویشتن را برایت وصف كرده و از زشتی هایش پرده برگرفته است.

پس جز این نیست كه دنیاطلبان، همچون سگانی هستند كه زوزه می كشند و همانند درندگانی اند كه به دنبال شكارند و از روی خشم بر یكدیگر بانگ برمی آورند و تواناترشان، ناتوان را می دَرَد و بزرگ ترشان، بر خُردتر چیره می شود؛ سُتورانی هستند برخی مهار گسسته و برخی رها شده كه عقل هاشان را از كف داده اند و به بیراهه رهسپارند و در بیابانی دشوار، رها شده اند تا گیاهِ آفت و زیان را بچرند؛ نه شبانی دارند كه نگاهبانشان باشد و نه چراننده ای كه بچراندشان!

دنیا، ایشان را به كوره راه می بَرَد و دیدگانشان را از فروغ هدایت بر می بندد.

پس در سرگشتگیِ دنیا آواره اند و در نعمتش غرقه اند و آن را صاحب اختیار خویش شمرده اند. دنیا با ایشان بازی می كند و آنان با آن سرگرمِ بازی اند و ماورای آن را فراموش كرده اند.

اندكی بپای تا سیاهی كنار رود؛ گویی كاروانیان به منزل رسیده اند و آن كه می شتابد، نزدیك است كه [ به گذشتگان ]بپیوندد. و بدان كه هر كس شب و روزْ مَركَبَش باشد، هر چند به ظاهر ایستاده باشد، او را می بَرَند؛ و هر چند در آرام و استراحت باشد، مسافت را طی می كند.

و به یقین بدان كه هرگز به آرزویت نخواهی رسید و از مرگ خویش نمی توانی رَست و به همان راهی می روی كه پیشینیانت رفتند. پس در به دست آوردنِ [ دنیا ]آرام و در مصرفِ آنچه به دست آورده ای، میانه رو باش، كه چه بسا تلاش كه به نابودیِ سرمایه منجر شود. چنان نیست كه هر كس به طلب برخیزد، روزی اش دهند و هر كه میانه روی كند، از روزی محروم مانَد.

نَفْست را از هر پَستی [ دور كن و بدین سان، آن را] گرامی دار، هر چند آن پَستی تو را به نعمت های فراوان رسانَد؛ زیرا هرگز برابرِ آنچه از نَفْس خویش سرمایه می گذاری، عوض نخواهی یافت. و بنده دیگری مباش كه خداوند، تو را آزاد آفریده است. و چه خیری است در آن خوبی كه جز با بدی به دست نیاید و آن آسایش كه جز با سختی فراهم نشود؟

و بپرهیز از این كه مَركَب های آزمندی، تو را به آبشخورهای هلاكت اندازند. اگر توانی صاحب نعمتی را میان خود و خدایت فاصله نیفكَنی، چنین كن؛ زیرا تو [ بدون آن واسطه نیز] قسمت خویش را می یابی و بهره ات را می بَری. همانا اندكِ خدای منزّه، بزرگ تر و گران مایه تر از فراوانِ خَلقِ اوست، هر چند همه [ چیزها ]از آنِ او بُوَد.

جبرانِ آنچه به سببِ خاموش ماندنت به دست نیاورده ای، آسان تر است از به دست آوردنِ آنچه به سببِ گفتن، از دست داده ای؛ زیرا نگهداریِ آنچه در ظرف است، به استحكامِ درپوشِ آن بستگی دارد و حفظِ آنچه در دست داری، برای من دوست داشتنی تر از طلبِ چیزی است كه در دستِ غیر توست.

تلخیِ نومیدی بهتر از دستِ طلب بردن پیش مردم است. پیشه وری با پاكْ دامنی، بهتر از توانگری با گناه ورزی است. آدمی بیش از دیگران نگهبانِ رازِ خویش است. چه بسا كسی كه به سوی زیان پیش می تازد [ و خود نمی دانَد]. آن كه فراوان سخن گوید، یاوه سَراید. هر كس بیندیشد، بینایی یابد.

با نیكان معاشرت كن تا از ایشان شوی، و از بدان دوری ورز تا در شمار آنان در نیایی. چه بد خوراكی است، خوراك حرام! ستم بر ناتوان، زشت ترین ستم است. جایی كه مُدارا، درشتی باشد (سود ندهد)، درشتی مدارا [ و راهِ درمان ]است. چه بسا دارو كه خود، درد بُوَد. چه بسا كسی كه از او انتظار نصیحت نرود؛ ولی نیكو پند دهد؛ و چه بسا كسی كه از او نصیحت طلبند و [ با پاسخِ نادرست، ] خیانت ورزد.

زنهار از تكیه كردن بر آرزوها، كه آروزها سرمایه های مردگان اند و [ شرطِ ]عقل، به یاد سپردنِ تجربه هاست. بهترین تجربه ات آن است كه تو را پند دهد. فرصت را غنیمت شمار، پیش از آن كه [ سببِ] اندوه گردد. هر جوینده ای یابنده نیست و هر چه از دست شود، دوباره باز نمی گردد. از دست نهادنِ توشه و تباه كردن آخرت، تبهكاری است.

هر كاری را سرانجامی است. آنچه برایت مقدّر است، به زودی تو را خواهد آمد. بازرگان، خود را به مخاطره می افكَنَد. چه بسا كمی كه از زیاد، پُربارتر است. در یاورِ فرومایه و دوست بخیل، خیری نیست. مادام كه روزگار، رامِ توست، با آن مدارا كن. برای كسب سود بیشتر، خود را به خطر میفكَن. زنهار كه مَركَبِ ستیزه جویی، تو را از جای بركَنَد!

اگر دوستت از تو پیوند گسست، پیوستن به او را بر خود هموار ساز؛ و هر گاه از تو دور شد، به او لطف و نزدیكی ورز؛ و چون بُخل ورزید، به او بخشش كن؛ و اگر دوری گُزید، به او نزدیك شو؛ و آن گاه كه درشتی كرد، با او نَرمی پیشه ساز؛ و چون گناهی مرتكب شد، تو پوزش خواه، چندان كه گویی بنده اویی و او صاحب نعمت توست. [ امّا ]مبادا كه این پندها را در غیر جای خویش به كار بندی یا درباره ناشایستگان عمل كنی.

دشمنِ دوستت را دوست مگیر كه [ اگر چنین كنی] با دوستت، دشمنی كرده ای. برای برادرت، اندرز را خالص گردان، خواه مطلوبِ او باشد و خواه نامطلوبش. خشم را جرعه جرعه فرو بَر، كه من شربتی ننوشیده ام كه فرجامش شیرین تر و عاقبتش گواراتر از آن باشد.

با كسی كه با تو درشتی ورزد، نرمی پیشه كن، كه زود باشد او نیز با تو نرمی كند. به دشمن خود احسان كن، كه آن، شیرین ترینِ دو پیروزی است. اگر خواهی از دوستت بگسلی، جایی برای آشتی بگذار كه اگر روزی بخواهد باز گردد، بتواند. اگر كسی درباره تو گمان نیك بُرد، [ تو نیز با كارهای نیك خود] گمان او را تصدیق كن. با تكیه بر اعتمادی كه میان تو و دوستت برقرار است، حقّ او را تباه مگردان، كه هر كس حقّش را تباه كنی، دوست تو نیست.

مبادا خانواده و بستگانت بی بهره ترین مردم از تو باشند. هرگز به كسی كه از تو دوری می جوید، رغبت مَوَرز. مبادا برادرت در قطع پیوند دوستی، از تو در برقراری پیوند قوی تر باشد یا در بدی كردن، از تو در نیكی كردن نیرومندتر باشد. ستمِ آن كه به تو ستم می كند، در چشمت بزرگ نیاید؛ زیرا او در زیان خود و سود تو می كوشد. پاداشِ آن كه تو را شادمان می سازد، آن نیست كه به وی بدی كنی.

پسر محبوبم! بدان كه روزی دو گونه است:آن كه تو می جویی اش و آن كه تو را می جوید و اگر تو نزد او نروی، او نزد تو می آید. چه زشت است فروتنی، هنگام نیازمندی وجفاپیشگی، به گاه بی نیازی. از دنیا همان قدر بهره [ حقیقی] توست كه با آن، سرای آخرتت را آباد سازی. اگر بر آنچه از دست داده ای، بی تابی می كنی، پس بر هر چه به دست نیاورده ای، نیز بی تابی كن.

از آنچه بوده، بر آنچه نبوده، دلالت جوی، كه كارها به یكدیگر همانند هستند. همچو آن كس مباش كه اندرز برایش سودمند نیست، مگر آن گاه كه بسیار آزارش كنی؛ زیرا خردمندان با تربیت، پند می پذیرند و چارپایان جز با زدن، اندرز نمی گیرند. غم های رسیده را با نیروی صبر و یقینِ نیك، از خود بران. هر كه راه میانه را رها كرد، ستم ورزید. دوست به منزله خویشاوند است. دوست، كسی است كه نهانش راست باشد. خواهش نَفْس، شریكِ رنج است. چه بسا نزدیك است كه از دور، دورتر است؛ و چه بسا دور كه از نزدیك، نزدیك تر. غریب آن است كه او را دوستی نباشد.

هر كه از حق تجاوز كند، به تنگ راهه می افتد. هر كس به قدر و مرتبه خویش اكتفا كند، منزلتش پاینده تر است. استوارترین رشته پیوند، رابطه میان تو و خداست. آن كه در اندیشه تو نباشد، دشمن توست. گاه نومید ماندن [ از چیزی ]به منزله یافتن [ آن ]است، آن گاه كه آز ورزیدن [ در آن چیز، به صلاح انسان نباشد و ]مایه تباهی گردد. هر عیبی آشكار كردنی و هر فرصتی دست یافتنی نیست. چه بسا بینا كه در راه به خطا می رود، و چه بسا نابینا كه به مقصد می رسد.

بدی را به تأخیر انداز، كه هر زمان خواهی، توانی در آن شتاب ورزی. پیوند بریدن از نادان، برابر است با پیوستن به دانا. هر كه خود را از روزگار در امان شمارد، روزگار به او خیانت می كند و هر كه آن را ارج نهد، روزگار خوارش می سازد. نه چنین است كه هر كه تیر بیفكَنَد، بر هدف زند. هر گاه زمامدار دگرگون گردد، زمانه دگرگون می شود. پیش از [ گزینشِ] سفر، هم سفر را بجوی؛ و پیش از [ گزینشِ] خانه، همسایه را بپرس. مبادا سخن خنده آور بر زبان رانی، هر چند به حكایت از دیگری باشد.

از مشاوره با زنان بپرهیز، كه ایشان را رأیی سست و عزمی ناتوان است. زنان را روی پوشیده دار تا چشمشان به مردان [ نامحرم] نیفتد، كه سختگیری در پوشیدگی [ و حجاب] بیش از هر چیز آنان را نگاهداری می كند. بیرون رفتنِ ایشان [ از خانه ]بدتر از آن نیست كه فردی را كه به وی اطمینان نداری، به خانه درآوری. اگر توانی كاری كنی كه جز تو را نشناسد، چنان كن و كاری را كه برون از توان اوست، به وی مسپار، كه زن چون گلِ بهاری است نه كارفرما؛ گرامی داشتنش را از اندازه مگذران و او را به طمع میفكَن، چندان كه برای دیگری میانجی شود. از غیرت ورزیدنِ نا به جا بپرهیز كه سبب می شود زنِ درستكار به نادرستی، و پاك دامن به بدگمانی افتد.

برای هر یك از امر بَرانِ خویش، كاری تعیین كن و او را به همان بگمار، تا هر یك وظیفه اش را به عهده دیگری نگذارد. خویشانت را گرامی دار؛ زیرا آنان پَر و بال تواَند كه با آنها پرواز می كنی و اصلِ تواَند كه به آن باز می گردی و دست تواَند كه با آن حمله می بَری. دین و دنیایت را به خدا می سپارم و از او بهترین سرنوشت را در حال و آینده و دنیا و آخرت، برایت می طلبم. والسّلام!».[2].









    1. در نهج البلاغة آمده كه امام علیه السلام این نامه را در «حاضرین»، جایی نزدیك صفّین و در راه منتهی به كوفه، نوشته است؛ امّا در كشف المحجّة، پس از ذكر طرق روایی اهل سنّت برای این نامه، آمده:«امام علیه السلام این نامه را در قِنِّسرین نوشته است». از آن جا كه قنّسرین منطقه ای نزدیك حلب و نه در راه صفّین به كوفه، بلكه كاملاً معكوس آن است، به نظر می رسد این نقل، صحیح نیست. ابن ابی الحدید گفته است:«امّا این سخن وی كه "امام علیه السلام نامه را در حاضرین نوشته"؛ آنچه ما از ایّام كهن می خواندیم، حاضِرَین بود؛ یعنی [ منطقه سكونت] شهرنشینان حلب و قنّسرین، كه عبارت است از حومه و اطراف این سرزمین ها. آن گاه كه در محضر جمعی از استادان، آن را بدون حرف تعریفِ "ال" خواندیم، كسی آن را به معنایی تفسیر نكرد. برخی نیز این كلمه را "حاضِرِین"، نه "حاضِرَیْن" می خوانند. گروهی نیز برآن اند كه كلمه مزبور، "خناصرین" است، یا به صیغه تثنیه و یا جمع». (شرح نهج البلاغة:52/16)
    2. كشف المحجّة:220، نهج البلاغة:نامه 31، تحف العقول:68. این متن در نهج البلاغه و تحف العقول نیز آورده شده؛ لیكن ترجیح دادیم كه آن را از كشف المحجّه نقل كنیم؛ زیرا هم جامع تر و كامل تر از آن دو است و هم بهتر است كه خواننده با متون دیگر كتب حدیثی نیز آشنا گردد؛ چرا كه در این دانش نامه، بسیاری از متون را از نهج البلاغه نقل كرده ایم.